نسبت امروز ما با عبدالباسط چیست؟
سیام نوامبر مصادف با سیوسومین سالروز عروج عبدالباسط محمد عبدالصمد، قاری شهیر مصری بود. فردی که ماندگارترین آثارش را در دهههای پنجاه و شصت قرن بیستم خلق کرد. آثاری که میتوان فرازمانی دانست.
عبدالباسط را باید هنرمند چیرهدستی دانست که توانسته آثار هنری خود را از حصار عصر خویش خارج و آن را فراعصری کند. هنرمند به تناسب ذائقه خود و احیاناً نیاز زمانه خویش آثاری را خلق میکند. برای آثار هنری دستکم میتوان دو سرنوشت را متصور شد؛ نخست آنکه یک اثر هنری به عصر هنرمند محصور شود و دیگر آنکه، مرزهای زمان و مکان را درنوردد. آنگاه که یک اثر هنری بتواند پس از عصر خالقش به حیات ادامه دهد، بهمثابه زبان مشترکی تلقی میشود که همه مردم فارغ از رنگ، نژاد، قومیت و مذهبی که دارند میتوانند از آن لذت ببرند. بالتبع هنرمند میتواند با هر پیشزمینهای؛ اعم از انگیزههای الهی و غیر الهی اثری را خلق کند اما در اینجا اثری مد نظر قرار میگیرد که هنرمند با پیشزمینههای الهی آن را خلق کرده و تلاش خود را برای تعالی انسان به کار بسته است.
من آثار هنری عبدالباسط را متعلق به دسته دوم میدانم. بهترین شاهد برای راستی این مدعا، علاقهمندی مردم کشورهای اسلامی به آثار عبدالباسط است؛ علاقهای که شعله حرارت آن پس از گذشت چند دهه از خلق این آثار فروکش نکرده است. پُر بیراه نیست اگر بگویم امروزه تلاوتهای عبدالباسط نسبت به زمان خودش بهتر هم فهم میشود و چهبسا روز به روز این شور بیش از پیش شود. همچنین این آثار هنری فقط در میان مسلمانان نفوذ نکرده است، بلکه انسانهایی از دیگر ادیان هم تحت تأثیر آنها قرار گرفته و میگیرند.
در میان قاریان معاصر ایران، محمدتقی مروت را در دستهای قرار میدهیم که پیش از فهم تلاوت قاریان مصری، سبک زندگی آنان را فهم کرد و تبدیل به استادی تمام و کمال شد. بهترین دلیل برای اثبات این مدعا شاگردان مروت هستند که با همه قاریان معاصر ایران تفاوت دارند و علاوه بر تلاوت قرآن، از مسائلی سخن میگویند که دیگران کمتر بدان میپردازند
اکنون که سخن در فراعصری بودن آثار هنری عبدالباسط است بدیهی است که باید قلم را برای رمزگشایی از رموز ماندگاری این آثار به رقص درآورد. به باور من، کلید حل معما دستکم دو چیز است؛ شکوفا کردن ارزشهای انسانی و ارتباط وجودی با عالم قدس. چهبسا بتوان برای ماندگاری یک اثر هنری دلایل بیشتری را صورتبندی کرد، اما در اینجا، تأکید روی بُعد الهیاتی و روحانی یک اثر هنری است. براساس این پیشفرض، یکی از دلایلی که میتواند یک اثر هنری را ماندگار کند، روحی است که هنرمندِ نیکسرشت و متوجه به عالم قدس در اثر میدمد. بهمیزانی که یک هنرمند در تجلی ارزشهای انسانی و الهی بکوشد، آنگاه از ظاهر به باطن سیر کند و در نظر داشته باشد که مخاطب خود را هم از صورت به معنا سیر دهد، میتواند اثری همگون و همگِن با ارزشهای انسانی و الهی خلق کند.
زندهیاد محمدرضا لطفی، نوازنده شهیر تار، نیز اهمیت تزکیه نفس را به هنرمند گوشزد میکند. مضمون عبارتش چنین بود که باید روح و جان نوازنده پالایش شده باشد، چراکه اگر کدورتی در دلش باشد همان را هم اجرا میکند. پس باید درون نوازنده صاف باشد که صدای معنوی را دربیاورد؛ آنچنان که وقتی نُت بسم الله خان نواخته میشود، در همان ابتدای کار انسان را فوراً به نهاد حقیقی وجود خودش در عالم هستی وصل میکند. این تحلیل بهخوبی نشان میدهد که جانِ راه یافته از ظاهر به باطن، مخاطب را هم اینچنین سیر میدهد.
حاصل سخن تا اینجا آنکه، یک اثری هنری برای برانگیختن حس معنوی در انسان، باید از سوی هنرمندی پاکسرشت خلق شود. سرشتِ نیکو با احیای ارزشهای انسانی و الهی حاصل میشود و متجلی کردن چنین ارزشهایی، هنرمند را به عالم قدس متصل میکند. از اینرو میتوان برای اثر هنریِ چنین هنرمندی، حکمتی الهی متصور شد. بهدیگر سخن این اثر هنری بنمایهای الهی پیدا کرده و از یک عالم دیگر نمایندگی میکند. در این فرایند، ابتدا هنر از جانِ تصفیهشده هنرمند عبور میکند و در مرحله بعد در بیان یا بنانش جاری میشود.
یکی از هنرهای اسلامی که میتوان برای آن ریشههای حِکمی در نظر گرفت، معماری است. از رهگذر مقایسه معماری اسلامی با هنر خواندن، میتوان درک بهتری از نسبت یک اثر هنری؛ مانند تلاوتهای ماندگار عبدالباسط با عالم قدس به دست داد. توضیح اینکه در معماری اسلامی بسیاری از طرحها، نقوش و رنگها دارای حکمت هستند و این حکمت چیزی جز ارتباط این بناها با عالم معنا نیست.
بهمثل میتوان از محراب مسجد نام برد که برای مختصات معماری آن، در فلسفه، حکمتهایی بیان شده است. سهروردی که احیاکننده حکمت خسروانی است و فلسفه خود را بر نور استوار کرده، به استناد آیه نوریه، حق را منبع نور آسمان و زمین میداند. همین امر عامل اصلی زیبایی و معنویت شاخصه محراب، در معماری مسجد است که شخص در آن به بینهایتش پی خواهد برد و محراب به عنوان محملی برای پرواز در اوج نورانیت قرار خواهد گرفت. در این هنگام شخص به خلقت خود، به عنوان اشرف هنرها و مظهر تمامی صفات جمالی و کمالی نورالانوار، رهنمون میگردد و درخواهد یافت که چگونه رنگها نورانیت و معنویت صحنه وجودش، آینهوار، یادآور زیبایی مطلق شده است و با الهام از آن زیباییها، پیرامونش را به تابلویی شگفت مبدل میسازد که مخاطب را مجذوب معنویت و جلوهگریاش مینماید. آنگاه با کشیده شدن به اوج نگاه روحانی در محراب، شخص در مسیر رنگهای آسمانی و روحانی، واقع در مرکز، که شاهکلید و تجلیگاه ملکوتی معماری مسجد محسوب میشود، قرار میگیرد.(۱)
بر این اساس، عامل اصلی زیبایی محراب مسجد در معماری اسلامی، نقشی است که در مرتبط کردن انسان با حقتعالی بازی میکند. محراب که از چنین بنمایهای برخوردار است، میتواند انسان را به همان نوری که سهروردی از آن سخن به میان آورده رهنمون سازد. علت اینکه این اثر هنری در معماری ماندگار میشود و ارزشهای متعالی را برای انسان تداعی میکند، پیوند آن با نور الهی است و هنرمند در خلق این اثر هنری چنین التفاتی داشته که مخاطب را از ظاهر به باطن سیر دهد. چه، پیش از این، خود او هم سالک چنین سیری بوده است.
حال اگر یک هنرمند که جولانگه او عرصه خواندن است نیز بتواند ابتدا با این منبع نور ارتباط بگیرد و با چنین انگیزهای؛ یعنی فراروی مخاطب به عالم معنا اثر هنریِ خود را خلق کند، چنین اثری هم بهمانند یک بنا در معماری اسلامی، میتواند ریشهای حِکمی پیدا کند. به همین دلیل، هم ماندگار میشود و هم میتواند روح مستمع این اثر را به پرواز درآورد.
عبدالباسط را هنرمندی در این تراز میدانم که اثر هنریاش که عبارت از تلاوتهای ماندگارش باشد، ریشههای الهی دارند. مبنای شکلگیری آثار هنری عبدالباسط نه انگیزههای دنیوی که ارزشهای الهی بوده است. او هم اگر میخواست اهدافی نظیر تجارت و کسب شهرت را در پیش بگیرد و قرآن را وسیله چنین مطامعی کند، هرگز تلاوتهایش بنمایهای الهی نمییافت که انسان را چنین متأثر کند. به دیگر سخن، پیش از آنکه آیات قرآن از حنجره عبدالباسط بیرون آیند، از جان متصل او به ملکوت بیرون آمدهاند و به خاطر همین است که این اثر هنری با یک عالم دیگر متصل شده و انسان را نیز به همانجا میبرد.
اکنون باید در این پرسش تأمل کرد که نسبت امروز ما با عبدالباسط که نماینده قاریان اصیل مصری است چیست؟ پاسخ روشن است؛ گسستی عمیق میان قاریان امروز با عبدالباسط و عبدالباسطها. اشاره مجدد به معماری اسلامی میتواند در این بخش نیز راهگشا باشد. امروزه حتی گردشگران خارجی هم که فرهنگ اسلامی را نمیشناسند، از معماری مسجد نصیرالملک یا مسجد امام(ره) به وجد میآیند؛ چراکه هر انسانی بنا به فطرتش به ارزشهای والا علاقه دارد و میتواند با این مفاهیم ارتباط برقرار کند، با این حال از آن معماری باشکوه، به تعداد انگشتان دست در این سرزمین باقی مانده است. امروزه نمای ساختمانهای شهرهای ما، نه نمودی از معماری اسلامی بلکه تجلی معماری غربی است؛ معماریای خشک و بدون روح.
حال و روز تلاوت قرآن نیز کم و بیش چنین است. نهتنها کمتر نسبتی صحیح با قاریان اصیل مصری که اکنون در فضای تلاوت قرآن بهمثابه یک میراث و سنت غنی تلقی میشوند وجود دارد، بلکه برخی قاریان به اهداف دیگری فکر میکنند. آنچه میتواند ما را از این بحران نجات دهد بازخوانی این میراث است. آنچنان که جا دارد هنر اسلامی بازخوانی و احیا شود، تلاوت قرآن نسل طلایی مصر هم که برای همه مسلمانان به منزله یک میراث ارزشمند تلقی میشود باید مورد بازخوانی قرار گیرد. این بازخوانی کمک میکند تا نسبت امروز ما با کسانی که سرآمدان تلاوت قرآن هستند روشن شود. پس از التفات، نسبت به این اشکالات میتوان از اصلاحات سخن گفت و فضای مسابقهزده تلاوت قرآن در ایران را اصلاح کرد.
زندهیاد محمدرضا لطفی، نوازنده شهیر تار، نیز اهمیت تزکیه نفس را به هنرمند گوشزد میکند. مضمون عبارتش چنین بود که باید روح و جان نوازنده پالایش شده باشد، چراکه اگر کدورتی در دلش باشد همان را هم اجرا میکند. پس باید درون نوازنده صاف باشد که صدای معنوی را دربیاورد؛ آنچنان که وقتی نُت بسم الله خان نواخته میشود، در همان ابتدای کار انسان را فوراً به نهاد حقیقی وجود خودش در عالم هستی وصل میکند. این تحلیل بهخوبی نشان میدهد که جانِ راه یافته از ظاهر به باطن، مخاطب را هم اینچنین سیر میدهد
میراث عبدالباسط نه باید به موزه برود و نه باید به تلاوتهای او تقلیل یابد، بلکه میراث او تمام زندگیاش محسوب میشود. چه، نحوه زندگی او مقدمه تلاوتهای ماندگارش بوده است. اگر باور ما این است که عبدالباسط و همنسلان او الگوهای بینظیر تلاوت قرآن بودهاند و معنویت نیز جزو جدانشدنی از تلاوتهای آنان است، باید این میراث را به درستی خواند و با جدیت، در اصلاح وضع موجود کوشید. بهباور من، بزرگترین مشکل، تقلیل عبدالباسطها به تلاوتهایشان است. در فراگیری هنر تلاوت قرآن، تقلید از تلاوت قاریان، اصلی مسلم است. حال میتوان برای این تقلید، کمینه دو روش متصور بود؛ نخست آنکه قرآنآموزان، فقط تلاوت قاریان شهیر مصری را تقلید کنند و دیگر آنکه تمام ساحات زندگی یک قاری در سطح عبدالباسط، مصطفی اسماعیل، منشاوی و … را مورد نظر قرار دهند.
در میان قاریان معاصر ایران، محمدتقی مروت را در دسته دوم قرار میدهم که پیش از فهم تلاوت قاریان مصری، سبک زندگی آنان را فهم کرد و تبدیل به استادی تمام و کمال شد. بهترین دلیل برای اثبات این مدعا شاگردان مروت هستند که با همه قاریان معاصر ایران تفاوت دارند و علاوه بر تلاوت قرآن، از مسائلی سخن میگویند که دیگران کمتر بدان میپردازند. هر چقدر که مروت را باید نمادی از تقلید صحیح از قاریان نسل طلایی مصر برشمرد، جامعه قرآنی فعلی کشور ایران، در دسته نخست قرار میگیرند که از تقلید، صرفاً تقلید صوت و لحن قاری را ملاک قرار میدهند و شأن قاری را به تلاوتهایش فرومیکاهند.
امید که مناسباتی نظیر ولادت و ارتحال قاریانی نظیر عبدالباسط موجب تأمل در زندگی آنان و التفات به یک میراث غنی در تلاوت قرآن باشد. بیشک چنین التفاتی درسآموز است و راهگشا.
مرتضی اوحدی
پینوشتها:
۱. مقاله «تخیل هنری در حکمت اشراقی سهروردی» نوشته فاطمه شفیعی و حسن بلخاری.