نکات تلاوت
توجه: یک دید و روال جدید برای خود ایجاد کنید، و آن، روال و نهضت توجه به اداء حرکت است که باید آن را درست کنید. به نظر میآید این مسئله یک حلقهی مفقوده است. ما تمام تجوید را اختصاص به حروف دادیم و درباره حروف صحبت میکنیم. آئیننامه مسابقات هم تمامش حروف است و حداکثر در مورد حرکت، از غلط اعرابی نمره کم میشود ولی از نظر کیفیت اداء حرکت، اهمیتی به حرکت نمیدهیم. از 35 نمره فقط 3نمره به کیفیت ممتاز حرکت، نمره میدهیم، حال آنکه در عمل، در یک زبان از نظر لهجه، حرکات مهمتر از حروف میباشند.«اقراء القرآن بالحان العرب و اصواتها» اصوات و الحان عرب در سخن پیامبر قطعاً قرائت به لهجهی عرب میباشد. الحان عرب چیست و اصوات عرب چیست؟ اصوات همان تجوید میباشد. (الاصوات اللغویه)
نباید لهجهی شما در قرائت قرآن فارسی باشد. این حداقل برداشت از این سخن پیامبر(ص) است. پایه ی لهجه عرب، حرکات آن است. هشتاد درصد لهجه یک زبان، حرکات آن است و بیست درصد حروف. درحالیکه ما برعکس عمل میکنیم. از 35 نمره فقط 3نمره برای حرکات در نظر گرفتهایم. (حدود یک دهم) حروف ارزش خود را دارند که به آنها تأکید شود. ولی این نباید مانع توجه ما به حرکات شود. نباید به حروف بی توجهی کنیم. یک قاری ایرانی با دو کلمه خواندن ایرانی و فارس بودنش شناخته میشود. در حالیکه هنگام قرائت، حروف او صحیح است ولی از حرکات او کاملاً مشخص میشود که فارسی میخواند. بین حرکات، حرکت فتحه، بیشتر از دو حرکت دیگر مشخص میشود. فتحه پایه حرکات است و از دو حرکت دیگر هم مهمتر است.لذا تأکید میکنیم که دنبال این باشید که فتحه، کسره و
ضمه عرب چیست. در پایهی لهجه به کششها نیز تأکید دارند. کششها در لهجه حرف بسیار بالایی را میزنند. کشش غیر از حرکت کسره و ضمه است بلکه منظور این است که کسره را چقدر بکشیم. از نظر کیفیت، کسره و ضمه و فتحه را چگونه بگوییم. کششهای آنها چقدر است؟. کششها هم از عوامل لهجه است.در اختلاف لهجهها، حرکات گاهی ساکن میشوند، گاهی حرکات به حرکت دیگر تبدیل میشوند، گاهی کشش آنها کم و زیاد میشود.خوشبختانه در قرائت قرآن، میان ما و عرب زبان ها اختلاف در کشش حرکتها وجود ندارد.شاید در محاوره زبان عرب، گاهی تند و کند بگویند، همان طور که در فارسی محاورهای گاهی صدای کوتاه را میکشیم و صدای کشیده را کوتاه میکنیم ولی در قرآن در اصل ترتیل، تفاوت کشش نداریم و نباید داشته باشیم. حرکات را نمیکشیم و سکون را حرکت نمیدهیم و بالعکس.
چرا در بعضی اختلاف قرائتها ما اختلاس حرکت داریم؟ این همان تفاوت لهجه است که داخل در قرائت قرآن شده است. اختلاس یعنی آوردن دوسوم حرکت و نیاوردن یک سوم حرکت. در روایت حفص از عاصم اختلاس وجود ندارد. در مورد «فَنِعمّاهی» میگویند اختلاس بوده است یعنی در اصل «فَنِعْمَ ماهی» بوده است و ادغام کبیر در حرف میم صورت گرفته است. این بحث یک بحث مهم و استراتژیک است. در این مرحله قاری ما باید حرکات خود را اصلاح کند. حروف را میتواند تشخیص دهد. میزان کشش حرکتها را هم درست ادا میکند. ( یک حرکت ضمه یا یک حرکت کسره یا یک حرکت فتحه) فقط باید کامل ادا کند و هشت دهم یا نه دهم حرکت نشود که در این صورت قرائتها را خام میکند. (کمیتها را میدانیم) فقط باید در کیفیت حرکتها کار کنیم.
آیه 37: و لَقدْ مَنَنّا علیکَ مَرّهُ أُخری: (ما بار دیگر بر تو منت نهادیم)
منت نهادن در اینجا معنای منفی ندارد. وقتی ما کاری را برای کسی انجام ندادهایم یا کار ما کوچک باشد منتی بر دیگری نداریم اما کار خداوند آنقدر بزرگ است و در حد خدایی او است که این منت را بر انسانها دارد.
مَنّ: از نظر لغوی یعنی بار سنگین، وزن زیاد.در زبان فارسی هم «مَن» از مقدارها و برای وزن سنگین استفاده میشده.
در قرآن هم نعمت سنگین را منت میگویند و تنها شأن خداوند است که منت بگذارد. انسانها کسی نیستند که بخواهند بر یکدیگر و بالاخص به خداوند منت داشته باشند. «لا تمنّوا علیّ اسلامَکُم بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیکُم اَن هَداکُم لِلْایمانِ» این خداوند است که منت دارد و نعمت سنگین هدایت به اسلام را به شما داده است.
توجه: یک دید و روال جدید برای خود ایجاد کنید، و آن، روال و نهضت توجه به اداء حرکت است که باید آن را درست کنید. به نظر میآید این مسئله یک حلقهی مفقوده است. ما تمام تجوید را اختصاص به حروف دادیم و درباره حروف صحبت میکنیم. آئیننامه مسابقات هم تمامش حروف است و حداکثر در مورد حرکت، از غلط اعرابی نمره کم میشود ولی از نظر کیفیت اداء حرکت، اهمیتی به حرکت نمیدهیم. از 35نمره فقط 3نمره به کیفیت ممتاز حرکت، نمره میدهیم، حال آنکه در عمل، در یک زبان از نظر لهجه، حرکات مهمتر از حروف میباشند.«اقراء القرآن بالحان العرب و اصواتها»
اصوات و الحان عرب در سخن پیامبر قطعاً قرائت به لهجهی عرب میباشد. الحان عرب چیست و اصوات عرب چیست؟ اصوات همان تجوید میباشد. (الاصوات اللغویه)
نباید لهجهی شما در قرائت قرآن فارسی باشد. این حداقل برداشت از این سخن پیامبر(ص) است. پایه ی لهجه عرب، حرکات آن است. هشتاد درصد لهجه یک زبان، حرکات آن است و بیست درصد حروف. درحالیکه ما برعکس عمل میکنیم. از 35 نمره فقط 3نمره برای حرکات در نظر گرفتهایم. (حدود یک دهم) حروف ارزش خود را دارند که به آنها تأکید شود. ولی این نباید مانع توجه ما به حرکات شود. نباید به حروف بی توجهی کنیم. یک قاری ایرانی با دو کلمه خواندن ایرانی و فارس بودنش شناخته میشود. در حالیکه هنگام قرائت، حروف او صحیح است ولی از حرکات او کاملاً مشخص میشود که فارسی میخواند. بین حرکات، حرکت فتحه، بیشتر از دو حرکت دیگر مشخص میشود. فتحه پایه حرکات است و از دو حرکت دیگر هم مهمتر است.لذا تأکید میکنیم که دنبال این باشید که فتحه، کسره و
ضمه عرب چیست. در پایهی لهجه به کششها نیز تأکید دارند. کششها در لهجه حرف بسیار بالایی را میزنند. کشش غیر از حرکت کسره و ضمه است بلکه منظور این است که کسره را چقدر بکشیم. از نظر کیفیت، کسره و ضمه و فتحه را چگونه بگوییم. کششهای آنها چقدر است؟. کششها هم از عوامل لهجه است.در اختلاف لهجهها، حرکات گاهی ساکن میشوند، گاهی حرکات به حرکت دیگر تبدیل میشوند، گاهی کشش آنها کم و زیاد میشود.خوشبختانه در قرائت قرآن، میان ما و عرب زبان ها اختلاف در کشش حرکتها وجود ندارد.شاید در محاوره زبان عرب، گاهی تند و کند بگویند، همان طور که در فارسی محاورهای گاهی صدای کوتاه را میکشیم و صدای کشیده را کوتاه میکنیم ولی در قرآن در اصل ترتیل، تفاوت کشش نداریم و نباید داشته باشیم. حرکات را نمیکشیم و سکون را حرکت نمیدهیم و بالعکس.چرا در بعضی اختلاف قرائتها ما اختلاس حرکت داریم؟ این همان تفاوت لهجه است که داخل در قرائت قرآن شده است. اختلاس یعنی آوردن دوسوم حرکت و نیاوردن یک سوم حرکت. در روایت حفص از عاصم اختلاس وجود ندارد. در مورد «فَنِعمّاهی» میگویند اختلاس بوده است یعنی در اصل «فَنِعْمَ ماهی» بوده است و ادغام کبیر در حرف میم صورت گرفته است.
این بحث یک بحث مهم و استراتژیک است. در این مرحله قاری ما باید حرکات خود را اصلاح کند. حروف را میتواند تشخیص دهد. میزان کشش حرکتها را هم درست ادا میکند. ( یک حرکت ضمه یا یک حرکت کسره یا یک حرکت فتحه) فقط باید کامل ادا کند و هشت دهم یا نه دهم حرکت نشود که در این صورت قرائتها را خام میکند. (کمیتها را میدانیم) فقط باید در کیفیت حرکتها کار کنیم.کیفیت به ما میگوید آیا صدای ضمه در عرب «او» است، کسره «ای» است. این یک امر حسی است که ضمه، کسره و بالاخص فتحه عربی را از فارسی تشخیص دهیم. در بین حرکات به هر سه حرکت باید توجه کنیم. خصوصاً به حرکت فتحه و راهی جز بسیار گوش دادن و خوب گوش دادن به قرائت عرب نیست. مانند بچهای که زبان را از مادر خود میآموزند.
(حقیقت این است که هرچقدر کار کنیم فارس بودن ما و عرب بودن یک عربزبان مشخص است) ولی این نباید مانع شود که ما عربی خواندن را تمرین نکنیم و به آن نپردازیم. ما تا هشتاد یا نود درصد راه را آمدهایم. مهم این ده درصد است که باید اصلاح شود و تلاش خود را در این زمینه ادامه دهیم. ما باید پایه لهجه را پیدا کنیم و بفهمیم. کسره، ضمه و فتحهی عرب چگونه است و در بین این سه حرکت، فتحه را پیدا کنیم. به نظر میرسد در فتحهی عرب نمک کسره وجود دارد ولی این همه سخن نیست. به نظر میرسد که ما در حجم حرکات هم متفاوت هستیم.
هر حرکتی درصدی از دو حرکت دیگر در آن وجود دارد. فقط میزان و درصد این حرکات متفاوت است. فتحه در همهی زبانها وجود دارد فقط تفاوت در میزان کیفیت آنهاست. پیدا کردن این کیفیت مهم است. کیفیت این است که در هر حرکتی درصدی از حرکات دیگر در آن وجود دارد که این میزان و درصد را نمیتوان گفت چقدر است. بلکه باید آن را حس کرد و پیدا نمود.
سؤال: نکند در کسره حدود نیم درصد ضمه هم وجود داشته باشد؟ (این تنها طرح یک سؤال است برای تحقیق) عامل حجم و حرکات همان تفخیم و ترقیق است.
نکند در کسره درصدی از تفخیم وجود داشته باشد؟ (این نیز قابل فکر است)
تکرار نکته: ممکن است ضمه آلیاژی از کسره و فتحه و حرکات دیگر نیز آلیاژی از دو حرکت دیگر باشند علاوه بر خودشان. مثلاً کسره 98درصد کسره است و دو درصد هم حرکات دیگر، حجم آنها را هم باید دقت کنیم.الف ترقیق عرب، با فتحه صحیح + دو حرکت کشش درست میشود. (الف عرب باید از فتحهی عرب ساخته شود) تعداد قاریان ایرانی که در قرائت لهجهی عرب ما را به اشتباه بیاندازند بسیار کم است و بیشتر قاریان ایرانی با لهجه فارسی میخوانند.
راه عملی برای اصلاح لهجه = گوش دادن نوار
راه عملی برای بیان کردن فتحه و کسره عرب: قاری که میخواند او را عرب بپندارید. وقتی آن را عرب پنداشتید حرکت آنها را با یک الگوی قاری عرب مقایسه میکنیم. در این صورت تفاوت فتحهها و کسرهها را میتوان پیدا کرد و برعکس قاری مصری را یک قاری ایرانی بپندارید و حرکات آنها را با الگوی قاری ایرانی مقایسه کنید آنوقت تفاوت در فتحهها و کسرهها را میان قاری ایرانی و عرب میتوانید پیدا کنید.
«تلفظ موسی در آیه 36 فارسی تلفظ شد و باید بوئی از کسره در فتحهها بیاید.»
حرف عین در آیه39 در عبارت «لِتُصْنَعَ عَلی عَینی» تفخیم نداشته باشد در حرف «ع» غنه نیز نداشته باشید.در آیه40 در عبارت «فَنَجَّیناکَ من الغَمّ» نباید لحن قاری حزنآلود باشد زیرا سخن از نجات و رهائی از غم و غصه است. حزن و وقار در کل قرآن وجود دارد.یعنی قرآن را نباید با آواز و طرب خواند بلکه حزن در اینجا به معنای وقار ولی در این فضای کلی عبارت شوق و بشارت را نباید با حزن و اندوه خواند.
از عبارتهائی که میتوان به آن غبطه خورد آیه 41 سوره طه میباشد «واصْطَنَعْتُک لِنَفسی» من تو را برای خودم ساختم و تربیت کردم.توجه به ترجمه این آیات میطلبد که حزنآلود و با اندوه بخوانید.
در آیه 45 طوری بخوانیم که طغیان فرعون را نشان دهد.اخفاء در عبارت «فَقَتلت نفساً فَنَجّیناکَ» (آیه40) درشت ادا نشود و کیفیت اخفاء را ادا کنید. در عبارت «قدرٍ یا موسی» با نبر بر قدر از « قدریّا » شدن عبارت در ذهن جلوگیری نمائیم.در حرف «لام و عین» به نظر میآید غنه وجود دارد. در ادای این دو حرف دقت کنید.
یک سوال:
آیه38 سوره طه
«اذ أوحَیْنا الی امِّکَ ما یوحی» آنگاه که به مادر تو ای موسی آنچه را که میباید وحی میکردیم، وحی کردیم.آیه29 «أن اقذ فیهِ فیالتّابوتِ … » که فرزند خود را در صندوقی قرار بده و آن را به دریا بیانداز تا دریا او را به ساحل اندازد و دشمن من و دشمن خودش او را بگیرد. (به نظر میآید این جمله اخیر نیز الهام و وحی خداوند به مادر حضرت موسی میباشد.) و بر تو از جانب خود مهری (بر دلها)افکندم تا زیر نظر من پرورش یابی.
نکات ظریف آیه:
تمام اشخاص و عواملی که حضرت موسی را در کودکی آوردند و بزرگش کردن قِبطی (فرعونی) بودند. قابلهها که جاسوسان فرعون بودند. نجاری که صندوق را ساخت قبطی بود و خود فرعون هم کودک را از آب گرفت (عامل نابودی خودشان را گرفتند و بزرگ کردند) راز این که حضرت موسی در این شرایط زنده ماند چیست؟
پاسخ: بخاطر آن القای محبت بود که خداوند در دلها کرده بود. (از محبت خود برای تو در دل مردم قرار دادم).
هر کسی موسی را از کودکی میدید به او علاقهمند میشد. از قابله شروع شد که با اینکه قبطی بود ولی هرچه کرد نتوانست برود و گزارش بدهد. (محبت بچه در دل قابله افتاد)
وقتی که به نجار گفتند یک صندوق بساز، نجار هم دلش راضی نشد که گزارش بدهد تا اینکه کودک به آسیه رسید و گفت باید او را بزرگ کنیم و فرعون هم که او را دید هرچه کرد نتوانست او را بکشد. این محبت در دلها به این خاطر بود که خداوند موسی را زیر نظر خودش پرورش دهد. (در دست دشمن ولی زیر نظر خداوند رشد و پرورش یابد)
موقع شیر دادن هم هرچه قابله آوردند از آنها شیر نخورد. خواهر موسی که در تعقیب حضرت موسی بود، گفت من زنی را میشناسم که فرزندش کشته شده و میتواند به این کودک شیر بدهد و به این ترتیب مادر حضرت موسی را به قصر فرعون آوردند. به محض اینکه کودک در آغوش مادرش قرار گرفت، آرام شد و شیر مادر خود را خورد.
نکته دیگر «أن اقذفیه فیالتابوت … » فیه در اینجا به معنای «در آن نیست» بلکه فعل امر «إقذِفی» میباشد که ضمیر بر آن آمده است. به معنای پرتاب کن. عرب به پرتاب موشک نیز «قذف صاروخ» میگوید، حرف «ی» در اقذفی ضمیر فاعلی در فعل است، صیغه «10مؤنث مخاطب» إقذفی= بیانداز، پرتاب کن. گویی مادر موسی به نوعی از جان خودش آن فرزند را دور کرد و خداوند فرمود «فلیُلْقِه الیَمُّ بالساحل» نگران نباش، دریا او را به ساحل میرساند و پروین اعتصامی نیز اینجا را به زیبایی به شعر سروده است.نحوق قرائت بهگونهای باشد و از نظر نبرگذاری طوری باشد که «فیه» از «اقذ» جدا نباشد واینگونه تصور نشود که اینها دو کلمه هستند، بلکه یک فعل امر میباشد. (نباید مشتبه شود که إقْذِیک کلمه و فیه یک کلمه دیگر است.)
تلاوت دوم: آیه45 سوره طه
آیه 47 در عبارت «فاَرْسِل معنا بنی اسرائیل» تحریک سین ایجاد نشود و مد متصل نیز کم آورده نشود.در تلاوت خود مقداری اسراع دارید. یعنی در یک کلمه یا حرفی سرعت پیدا میشود یا گاهی یک آیه سرعت پیدا میکند یا اینکه ابطاء اتفاق میافتد و عبارت یا آیهای کند میشود.
اسراع و ابطاء دو نوع است.
-
خفی: یک سکون یا یک حرکت را زود از آن بگذریم و این اثرش را در طبع شنونده میگذارد و تلاوت را خام میکند.
-
جلی: آن است که کلمه یا عبارتی را خیی تند قرائت کنید مثل آنچه برخی قاریان مصری جدید انجام میدهند که شأن قرآن را رعایت نمیکنند و این یک آسیب در قرائت است.
قاریان مصری اسراع و ابطاء خفی ندارند ولی متأسفانه اسرای و ابطاء جلی را انجام میدهند که صحیح نیست.در عبارت «ولاتعذّبهم» حرف ذال شدت نگیرد.اگر به ساختار جملهها و داستان نگاه کنیم عبارت «والسلام علی مَن اتّبع الهدی» در آیه 47 پایان باشکوه ذکر تاریخی به پیامبری رسیدن حضرت موسی است و آیه بعد تکمیل آن است. ما باید به صنحههای آیات اشراف پیدا کنیم تا آهنگ قرائت خود را متناسب با آن تنظیم نماییم.داستان از مسیر در صحرا و کوه طور و دیدن آتش و رفتن به طرف کوه و دیدن نور و سخن گفتن خداوند با او آغاز میشود و موسی نیز درخواستهایی را با خدا مطرح میکند تا اینکه به انجام مأموریت بزرگ خود میروند و آن را به فرعون ابلاغ می کنند تا اینکه با عبارت «والسلام علی مناتبع الهدی» پایان مییابد. ما باید با لحن خود نشان بدهیم که این فراز از داستان در این عبارت به پایان رسیده است و صنحه ی داستان عوض میشود و ما باید در قرائت آن را نشان بدهیم. در مقامی که میخوانیم فرود میآییم و مقام دیگری را شروع میکنیم.
-
در عبارت «أعطی» حرف عین تحریک نشود و تکان نخورد.
-
توصیه: سعی کنید روی عین ساکن تحریر نزنید و تغییر نت نداشته باشید زیرا شبهه تحریک (تکان دادن) و رخوت در آن ایجاد میشود. (این یک توصیه فنی است و غلط نمیباشد)
-
غنهها را کم نیاورید.
-
در اخفاء نون در عبارت «من شتّی» بوی حرف شین زیاد نباشد. هرچه بوی حرف بعد در اخفاء بیشتر باشد معلوم است از کیفیت غنه کاستهاید و حرف بعد را در غنه آوردهاید و در این صورت غنه را صورت دهانیتر ادا نمودهاید. (بجای حرف بعد از نون ساکن غنه را بیاورید)
در عبارت «تارةً اُخْری» حرف «خاء» حرکت نگیرد.آهنگ خود را فدای تجوید کنید نه اینکه تجوید را فدای آهنگ نمایید. در تعارض بین آهنگ و تجوید، آهنگ را برتری نمیدهیم. آهنگ و تجوید باید باهم باشد. در این صورت تلاوت شما زیبایی و ارزش پیدا میکند.
نکته: پیامبر هرگز شعر نگفت و هرگز شعر دیگران را نخواند تا معلوم شود، آنچه را که از زبان پیامبر بیرون می آید وحی است و با شعر اشتباه نشود و اگر شعر شاعری را میخواست بگوید آن را اصطلاحاً میشکاند تا شعر نگفته و نخوانده باشد.
توضیح بخشی دیگر از داستان حضرت موسی (ع)
آیه57: در این آیه فرعون مظلومنمایی میکند (در آیات قبل فرعون به موسی میگوید ما تو را بزرگ کردیم و بر او منت میگذارد. موسی میگوید این چه منتی است که بر سر من میگذاری. یک ملت را به بردگی و استضعاف گرفتهای و بعد میگویی من تو را بزرگ کردم.)
فرعون مات و مبهوت شده است وقتی حضرت موسی (ع) عصای خود را به زمین میاندازد به اژدهایی تبدیل میشود ابهت فرعون در جلوی درباریان فرو می ریزد و در معجزه بعدی نیز حضرت موسی دست در گریبان خود فرو میبرد و در حالی که سفید و نورانی به چشم میرسید و چشم را اذیت نمیکرد آن را بیرون می آورد. (تخرج بیضاء من غیر سوءٍ) نور کف دست حضرت موسی چشم را نوازش میداد. (بیماری سفیدی و برص نبود) این معجزهات را که حضرت موسی (ع) نشان داد، فرعون را در قالب مظلوم نمایی فرو میرود.
آیه57: (قالَ اَجِئتَنا لِتُخْرِجنا مِنْ ارضنا بِسِحْرِکَ یا موسی)
گفت: ای موسی آیا تو آمدهای تا به سحر و جادویت ما را از سرزمینمان بیرون کنی. (برای تحریک دیگران این جمله را گفت)بعد فرعون گفت کارهایی را که تو انجام دادی سحر است و ما نیز سحر داریم. (آیه58 فَلَنَأتینَّکَ …) بحث سحرهی فرعون که در کار و سحر خود بسیار وارد بودند پیش آمد. رفتند بهترین ساحران را گرد آوردند و فرعون به موسی گفت یک روز را قرار بگذار که کسی از آن تخلف نکند. (لا نخلفه نحن و لا انتَ مکاناً سوی)
موسی گفت: (مُوعدُکم یومَ الزّینه و اَنْ یُحشَرَ النّاسُ ضحیً) موعد شما روز جشن باشد که مردم پیش از ظهر جمع میشوند.وقتی ساحران میآیند چیزهایی را که شبیه مار است درست میکنند اما در واقع طناب و ریسمان بود که به خیال مردم میآمد که اینها حرکت میکنند و مردم هم ترسیدند زیرا خیلی طبیعی به نظر میآمد. سپس موسی (ع) عصای خود را انداخت (این عصا به اقتضای زمان به شکل مارهای مختلف در میآمد) گاهی مار کوچک، گاهی یک ماری که سریع حرکت میکرد، گاهی به شکل مار عظیم الجثهی و به شکل اژدها در میآمد که مارهای دیگر را میخورد. (حیَّه، ثُعبانٌ مبینٌ و … ) این مار بزرگ تمام مارها را بلعید. سحره فهمید که کار حضرت موسی (ع) سحر نیست. چون خود آنها در این موضوع تخصص داشتند و میدانستند که کار آنها سحر است ولی کار حضرت موسی (ع) سحر نمیباشد.
سپس مار دوباره به صورت عصا و چوب درآمد. سحره چون فهمیدند که کار حضرت موسی معجزه است همانجا ایمان آوردند. نکته: (انّما یخشی الله من عبادهِ الْعُلماءُ) علما میفهمند که خداوند چه کاری را کرده است. پزشکان، عالمان نجوم و هرکس در رشتهی خود خوبمیفهمد که خداوند و پیامبران چه کردهاند.علم اگر در وجود انسان علم واقعی باشد، انسان را به سوی خدا راهنمایی میکند. در غیر اینصورت به تعبیر قرآن «یحمل اسفاراً» میشود.بعد فرعون آنها را تهدید کرد ولی ساحران ذرهای تکان نخوردند و ایمان آوردند و در ایمان خود ثابتقدم ماندند.ازجمله شکنجهشدگان مشهور تاریخ که با بدترین وضع شکنجه و کشته شدند همین ساحران میباشند. و شخص دیگری که با بدترین وضع شکنجه و کشته شد آسیه همسر فرعون بود. این ها به مقامی رسیدند که شکنجهها را تحمل کردند ولی عقیده خود را عوض نکردند.
تلاوت سوم (آیه71 سوره طه)
-
حرف «راء» در بسم الله الرحمن الرحیم استحکام خواندن شما را نشان میدهد. تشدید خوب، زنش کامل و با قدرت.
-
در کلمه «السّحر» تشدید سین و ترقیق حرف راء رعایت شود.
-
غنهها را از دست ندهید و اسراع هم نداشته باشید. در «و لأُقطِعَنَّ» اسراع ایجاد شد و غنه «من خلافٍ وَ» کم شد.
-
اگر در عبارت «فی جذوع النخل» نفس کم میآورید بهتر است در «وَلَأُصَلبَنَّکُم» وقف کنید.
-
غنه در «اشدُّ عذاباً وَّ اَبقی» کم است.
-
در نفسگیری از سیستم صحیح نفسگیری استفاده کنید. در آخرین لحظات که احساس کردید نفستان در حال تمام شدن است، یک ته نفسی به اندازه دو کلمه در ریهی شما وجود دارد که از آن میتوانید استفاده کنید و راه آن هم این است که عضلات شکم را منقبض کنید و بدهید داخل، در نتیجه هوای داخل ریه بالا میآید و به اندازه دو کلمه میتوانیم بخوانیم و آن لحن نت آخر که براثر کمبود نفس خارج میشود پوشش میدهد و میتوانیم آن نت را هم به طور کامل و صحیح بخوانیم.
-
از نظر فنی چند کلمه آخر در عبارت «تقضی هذه الحیاه الدنیا» دچار ابطاء و کندخوانی شدید.
-
ابتدا از «والّذی فَطَرنا» صحیح نیست.
در عبارت «ما اکرهتنا من السّحر» جلوی تحریک «کاف» را بگیرید. حرف راء را تفخیم ندهید. حرف «حاء» را قلقله ندهید.
ترجمه و مفهوم آیهی 71 سوره طه:
فرعون به ساحران گفت: قبل از اینکه من به شما اجازه بدهم، به موسی ایمان آوردید (گوئی اجازهی آنها دست فرعون بود) حتماً موسی بزرگ شماست که به شما سحر را آموخته است. من دستها و پاهای شما را به خلاف هم (چپ و راست) قطع میکنم و شما را در تنههای درخت نخل به دار میکشم و بزودی خواهید دانست که کدامیک از ما عذابمان سخت و جاودانهتر است. (عذاب من یا عذاب موسی که در آخرت وجود دارد)
آیه72: ساحران پاسخ دادند که ما هرگز تو را بر نشانههای روشنی که برای ما آمد (از طرف موسی) و بر آن کسی که ما را پدید
آورد ترجیح نخواهیم داد. (ما به جایی رسیدیم که تو پیش ما کمرنگ شدهای)هرطور که میخواهی در مورد ما قضاوت کن و رفتار کن
(حداکثر حکمی که میتوانی بکنی) میتوانی در زندگی این دنیا حکم کنی.
آیه73: ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا اینکه خطاها و اشتباهات ما را بیامرزد (ما خطا و اشتباه زیاد کردیم.) و ما را به خاطر این سحری را که انجام آن را بر ما تحمیل کردی بیامرزد و از ما درگذرد. و خداوند (برای ما) بهتر و پایدارتر است.
آیه74:(سخن ساحران یا سخن خداوند است) هر که گنهکار و مجرم به پیشگاه پروردگارش برود بیتردید جهنم جایگاه اوست درحالیکه در آن نه میمیرد و نه زنده میماند.
آیه75:(بالعکس) و هرکس مؤمن باشد و با ایمان نزد پروردگارش برود و عمل صالح انجام داده باشد چنین کسانی برایشان درجات والا خواهد بود. (سخنان پایانی بسیار زیبایی در قرآن ارائه شد چه سخنان خداوند باشد یا سخنان ساحران)
-
در عبارت «فاضرب» حرف ضاد نباید قلقله پیدا کند و برعکس حرف «با» قلقله دارد. استطاله حرف «ضاد» اینجا میتواند کمک کند.
-
در آیه72 اگر نفس نمیرسد تا پایان آیه بخوانید، وقف در «یَبَساً» صحیح میباشد.
-
در آیه72 بر عبارت «والّذی فَطَرنا» میشود وقف کرد ولی ابتدای از آن ضعیف میباشد. ابتدای از «فاقضٍ ما انتَ» نیز ضعیف است.
درس تجوید:
در بحث ترتیل و مراتب قرائت قرار داریم. اکنون به بحث حدْر رسیدیم. (بهتر است از اصطلاح تحدیر برای این قرائت استفاده نکنیم.)
سه روش قرائت که تفاوتشان در سرعت آنها است. همانطور که قبلاً گفتیم روح هر سه روش قرائت باید ترتیل باشد و در آنها ترتیل را پیاده کنیم. «ولا یَخْرُجُ عَنْ حَدِّ الترتیل» هر روشی از قرائت را میخوانیم چه تحقیق، چه تدویر و چه هدر از حد و مرز ترتیل نباید خارج شود.
روش حدر:
حدر از نظر لغوی یعنی حرکت در سراشیبی. با هبوط مَرادف است. هبوط و سقوط یکی است با این فرق که هبوط از نظر مقام است و معنوی است ولی سقوط یعنی افتادن یک جسم می باشد. قرآن درمورد حضرت آدم میفرماید «قالَ اهْبِطا منها» یا «اِهبطوا مصراً»قرآن نمیگوید برگردید به شهری. وقتی قوم حضرت موسی بهانهگیری میکنند حضرت موسی میگوید شما چیز خوب را رها میکنید و چیز پست را میگیرید و جانشین آن میکنید. پس به مصر هبوط کنید. «مصر یعنی شهر» یعنی شما لیاقت این را دارید که برگردید و در یک شهری زندگیتان را بکنید. در اینجا معنای «اهبطوا مصراً» یک سقوط معنوی میباشد.یا در مورد حضرت آدم «اهبطا» یعنی اینکه جایگاه و مقامشان پایین آمد و به زمین آمدند.حرکت در سراشیبی لازمهاش سرعت گرفتن است. چیزی که از زمین به طرف بالا میرود معمولاً سرعتش کم میشود و اگر چیزی از بالا به طرف پایین حرکت کند سرعتش لحظه به لحظه زیاد میشود لذا به هدر، حرکت در سرآشیبی که سرعت دارد می گویند. از این نظر در قرائت قرآن کسی که به روش هدر قرائت میکند گویی در سرازیری قرار دارد و سرعت پیدا میکند. «هدور» به خود آن سراشیبی میگویند و «هَدر» یعنی قرار گرفتن در سراشیبی.حضرت علی (ع) میفرماید: از من استفاده کنید. «سَلونی قبلَ اَنْ تَفْقِدونی» هرچه میتوانید از من سؤال کنید و بپرسید. من به راههای آسمان از راههای زمین آگاهترم. (علم من بینهایت است.) بعد فرمود من قلهای هستم «یَنْهَدِرُ عَنیالسیل» سیل معارف از قله وجود من به پایین و باسرعت در حرکت است. «ولا یرقی عَلیّالطیر» قله معارف من آنقدر بالا است که هیچ پرندهای به آن قله نمیتواند برسد و من از این قلهی معارف با شما صحبت میکنم.یک شخصی از حضرت میپرسد: اگر خیلی علم داری بگو تعداد
ریشهای صورت من چند تا است؟!!!
حضرت به او نگاه کرد و گفت: (من به تو چه عددی بگویم در حالی که نمیتوانی آن را بشماری) ولی برای اینکه بدانی من خیلی چیزها را میدانم به تو میگویم که در خانهات بچهای داری که در آینده سر فرزند من را خواهد برید. (شخص سؤال کننده سعد ابی وقاص بود و فرزندش عمر سعد که در آن موقع با امام حسین (ع) همبازی بودند).
بازگشت به درس: نتیجه میگیریم «هَدر» یعنی حرکت کردن در سراشیبی با سرعت زیاد و در قرائت قرآن، تلاوت با سرعت زیاد را هدر میگویند.منظور از سرعت زیاد در اینجا، مقایسه است با قرائت تحقیق. وقتی ما یک سرعتی را میگوئیم و اگر چیزی غیر از این باشد به آن تند میگوئیم ولی معنای هدر در عمل به معنای تند خواندن قرآن نیست. (از تحقیق تندتر شدن را میگویند) یعنی نسبت تحقیق تند میباشد. و این مطلب به این معنا نیست که در قرآن میتوان تند خواند. قرائت قرآن همیشه باید شمرده باشد حتی روش هَدر آن نیز باید شمرده باشد. لذا
قرائت قرآن از شمرده (هدر) شروع میشود ولی میتوان آن را شمرده تر نیز خواند. قرائت شمرده (هدر)، شمرده تر(تدویر)، خیلی خیلی شمرده (تحقیق) است.
لغت هدر در مقابل تحقیق است. در مقام مثال میتوان گفت اگر اتومبیلی با 20کیلو سرعت در خیابان حرکت کند، کند است. اما اگر کسی با 5کیلومتر سرعت حرکت کرد. آن وقت آن 20 کیلومتر تند میباشد. (در واقع سرعت 20کیلومتر فی ذاته تند نمیباشد) 20 کیلومتردر مقایسه با 5کیلومتر تند است.
«هدر» همان سرعت 20کیلومتر است که از آن کندتر و آهسته تر هم داریم. روش تحقیق بسیار زیاد کند است. اگر آهنگ تحقیق را بگیریم متوجه میشویم خیلی خیلی کند است. ( آهنگ و صوت آن را قابل تحمل میکند).
هدر برای چه کسانی قابل استفاده و سودمند
است؟
-
کسانی که در قرائت قرآن ماهر شدند. قواعد، حسن اداء تجوید را میدانند و میتوانند با سرعت بخوانند و به قواعد قرائت آسیب نمیزنند.
-
روش هدر را معمولاً برای ثواب بیشتر میخوانند. کسانی که ماهر هستند و میخواهند ثواب بیشتر ببرند به روش «هدر» قرائت میکنند. میگویند، امام رحمة الله علیه روزی 2جزء قرآن میخوانده و قراء مصری و حفاظ نیز با «هدر» حفظشان را تمرین میکنند. ولی برای یک قرائت قرآن معمولی در جلسات به هیچ وجه روش هدر توصیه نمیشود. هدر برای دوره ترتیل، دوره حفظ و برای ثواب بیشتر است ولی هرگز نباید از حد ترتیل خارج شود.
-
هدر روش کسانی است که بخواهند مدهای منفصل را به قصر بیاورند. آنهایی که قرائت خود را تند اجرا میکردند به مدهای قصر اعتقاد داشتند و البته این مطلب به این معنا نیست که قصر را فقط در روش هدر بخوانیم بلکه به این معناست که آنهایی که مد منفصل خود را به قصر میخواندند روش هدر را در قرائت خود اجرا میکردند.